۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

آلیس، اینجا


بعد یه مدت دیگه چیزایی که
می دید و اتفاقای دور و ورش
باعث تعجبش نمی شدند.
بی تفاوت شده بود.

۱۱ نظر:

Al گفت...

خوب، خیلی خوب

Golriz Gorgani گفت...

doost daram hamashono....ziyadddd :)

ش. گفت...

چه خوبه اینجا.

abbas riazi گفت...

khuneye jadidet mobarak sadra the fly :)
midoonesti man tu bachegiam ba ye magas dust boodam ?!

بیتا گفت...

عالی بود..
خیلی حال داد یهو یی

Van#One گفت...

نقاشیات محشره!

پویا گفت...

به نظر من تو امتداد جوونی از کامبیز درمخشی ( شاید باید بگه کارهای تو و کارهای درمبخش) کیف میکنم همیشه از کارهات

ارغوان گفت...

مثل همه ما!

كوچولو گفت...

كوچولوتر كه بودم بارها خودمو جاي آليس فرض كرده بودم و به كلي چيزاي جديد و عجيب رسيدم....هنوزمدوست دارم برم سرزمين عجايب....اماگاهي توي همين سرزمين هم عجايب رو مي شه كشف كرد!

راستي اينجا هم مباركه!

Unknown گفت...

سلام.
یعنی تو واقعا پسر محمد علی بنی اسدی هستی؟ آخه اون موقع که استاد ما بود بچه هاش خیلی کوچیک بودن؟
الان چند سالته؟
راستی ایمیل بابات رو میخوام.اون که تو وبسایتش هست خرابه.
به بابات سلام برسون

یک ذهن در حال پالایش گفت...

عالی بود.همین!
(چیزهایی که جایی یادداشت کرده ام که وقتی وقت کردم یه مقاله مفصل راجع بهش بنویسم تو تو دو سه خط نوشتیشون.خیلی خوب می نویسی.بی تعارف.)